گوهر ناب  /  داستان ها و حکایات  /  داستان های اهل بیت(ع)

داستان صفوان جمال و امام کاظم (ع)

امام کاظم علیه السلام فرمود: کسی که دوست داشته باشد بقای آنها را، از آنان خواهد بود و هر کس از آنان (دشمنان خدا) باشد، جایگاهش جهنم خواهد بود.

تعداد بازدید : 34298     تاریخ درج : 1399/01/14    

صفوان بن مَهران شتران زیادی داشت که از کرایه دادن آنها، معیشت و زندگی خود را می گذراند و از همین جهت به او جمّال می گفتند.

نقل می کند که؛ روزی خدمت حضرت امام موسی کاظم(ع) رسیدم. آن حضرت(ع) به من فرمود:

 «صَفْوَانُ کُلُّ شَیْ ءٍ مِنْکَ حَسَنٌ جَمِیلٌ مَا خَلَا شَیْئاً وَاحِداً» ای صفوان همه چیزِ تو خوب و نیکو است جز یک چیز

سؤال کردم: فدایت شوم آن چیست؟ امام(ع) فرمود:

 «إِکْرَاؤُکَ جِمَالَکَ مِنْ هَذَا الرَّجُلِ یَعْنِی هَارُونَ » اینکه شتران خود را به این مرد (یعنی هارون خلیفه وقت) کرایه می دهی

عرض کردم:

 《وَ اللَّهِ مَا أَکْرَیْتُهُ أَشَراً وَ لَا بَطَراً وَ لَا لِلصَّیْدِ وَ لَا لِلَّهْوِ وَ لَکِنِّی أَکْرَیْتُهُ لِهَذَا الطَّرِیقِ(یَعْنِی طَرِیقَ مَکَّةَ) وَ لَا أَتَوَلَّاهُ بِنَفْسِی وَ لَکِنِّی أَبْعَثُ مَعَهُ غِلْمَانِی》

به خدا سوگند من از روی حرص و سیری و لهو چنین کاری نمی کنم.

چون او به راه حج می رود، شتران خود را به او کرایه می دهم. خودم هم خدمت او را نمی کنم و همراهش نمی روم، بلکه غلام خود را همراه او می فرستم.

امام(ع) فرمود:  «یَا صَفْوَانُ أَ یَقَعُ کِرَاؤُکَ عَلَیْهِمْ؟ »

 آیا از او کرایه طلب داری؟ گفتم: فدایت شوم. آری

امام(ع) فرمود: «أَ تُحِبُّ بَقَاءَهُمْ حَتَّی یَخْرُجَ کِرَاؤُکَ؟»

 آیا دوست داری او باقی باشد تا باقی کرایه ات را به تو برسد؟

گفتم: آری

امام(ع) فرمود:

 مَنْ أَحَبَّ بَقَاءَهُمْ فَهُوَ مِنْهُمْ وَ مَنْ کَانَ مِنْهُمْ کَانَ وَرَدَ النَّارَ

 کسی که دوست داشته باشد بقای آنها را، از آنان خواهد بود و هر کس از آنان (دشمنان خدا) باشد، جایگاهش جهنم خواهد بود.

صفوان می گوید:

 فَذَهَبْتُ فَبِعْتُ جِمَالِی عَنْ آخِرِهَا

 بعد از این گفتگو با امام کاظم (ع)، تمامی شتران خود را فروختم.

وقتی این خبر به هارون رسید، او مرا خواست و به من گفت:

به من گزارش داده اند که تو شترهای خود را فروخته ای، چرا این کار را کرده ای؟

گفتم: آری فروختم.

چون پیر و ناتوان شده ام و غلامانم از عهده این کار برنمی آیند

هارون عصبانی شد و گفت:

 هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ إِنِّی لَأَعْلَمُ مَنْ أَشَارَ عَلَیْکَ بِهَذَا أَشَارَ عَلَیْکَ بِهَذَا مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ

 هرگز هرگز می دانم که تو به اشاره موسی بن جعفر(ع) شتران خود را فروخته ای

به او گفتم:

 مَا لِی وَ لِمُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ؟

 من را با موسی بن جعفر چکار؟

 هارون گفت:

 دَعْ هَذَا عَنْکَ فَوَ اللَّهِ لَوْ لَا حُسْنُ صُحْبَتِکَ لَقَتَلْتُکَ

بس است دیگر

به خدا قسم اگر حق مصاحبت تو با من نبود، تو را می کشتم.(رجال الکشّی، ج۲، ص۷۴۰، ح۸۲۸)

کلمات کلیدی
صفوان  |  امام کاظم ( ع )  | 
لینک کوتاه :  
نویسنده : سعدی تاریخ : 1400/09/24

من میخوام بگم

نویسنده : ناشناس تاریخ : 1400/08/27

دوست نداشتم

نویسنده : ناشناس تاریخ : 1399/09/08

صفوان در مقابل هشدار امام چه کرد

نویسنده : کامران تاریخ : 1402/08/19

تمام شتر ها را فروخت

نویسنده : ناشناس تاریخ : 1399/08/27

تا چه سنی بزرگ میشود

نویسنده : ناشناس تاریخ : 1400/08/27

اون سوالی که من میخواستم توش نبود