گوهر ناب  /  سایر

مجموعه اشعار ماه مبارک رمضان

ماه رمضان، ماه نزول آیه‌ های سبحانی و ارتباط ملک و ملکوت در نزدیک ‌ترین افق برای عروج بندگان مخلص و روزه داران به درگاه الهی است. ماه رمضان، بهار سالکان الی الله و آغاز شکوفایی غنچه‌ های عشق و معرفت در بوستان معرفت است. روزه داران با استقبال از ماه رمضان و روزه داری و با حضور در محافل قرآنی بر کسب معرفت و توشه معنویت خالصانه قدم بر می دارند. در اینجا گزیده ای از اشعار ماه رمضان و روزه داری از نظر می گذرد.

تعداد بازدید : 13051     تاریخ درج : 1400/12/25    

آمده ماه رمضان بسم الله

آمد ای منتظران ماه خدا بسم الله
هر که دارد سر سودای خدا بسم الله

هر که دارد غم مهمانی ما بسم الله
میزبانان سحر منتظر مهمانند

هر که خواهد سحر اهل بکا بسم الله
چشمه آب حیات است مناجات سحر

هر که دارد طلب آب بقا بسم الله
ماه ها منتظر ماه مبارک بودیم

آمد ای منتظران ماه خدا بسم الله
سفره بندگی ماه خدا پهن شده

سفره ماست کنار شهدا بسم الله
دیده وا کن که خدا در بر ما بنشسته

همنشین است خدا با فقرا بسم الله
شد هلال مه دلدار حلال همگان

رویت یار حلال است تو را بسم الله
دست ابلیس که بسته است امان از این نفس

باید ای نفس کنی ترک خطا بسم الله
یادی از تشنگی روز قیامت باید

باب افطار گشوده ست به ما بسم الله
میهمان خانه ارباب کرم ماه خداست

ایها الناس سوی آل عبا بسم الله
روزه یعنی عطش روضه لب های حسین

هر که دارد طلب خون خدا بسم الله
رحمت واسعه اینجاست سر کوی حبیب

هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله
در رکاب پسر فاطمه باید جان داد

محمود ژولیده

هلالِ ماهِ رمضان

کم کم هلالِ ماهِ خدا می رسد ز راه
اوقاتِ نابِ اهلِ بکاء می رسد ز راه

مهمان کند خدا همگان را به سفره اش
وقتی که ماهِ جود و سخا می رسد ز راه

گُل می کند به لب همه دم ذکر یا علی
زیرا بهارِ اهلِ دعا می رسد ز راه

ماهِ مجیر و جوشن و شب های عاشقی
ماهِ جنون و ماهِ صفا می رسد زِ راه

 دستت دراز کن چو گدا سمتِ سفره اش
وقتی گدا به پشتِ گدا می رسد ز راه

 امضا کند خدا گذر از نار دم به دم
چون ماهِ توبه، ماهِ عطا می رسد ز راه

 وقتی که ماهِ خوبِ خدا رو کند به ما
فرصت برای ترکِ گناه می رسد ز راه

معلوم می شود که عزیزی به نزدِ حق
وقتی بلا به پشت بلا می رسد ز راه

هر لحظه اش عبادت و هر ساعتش نکو
اوقاتِ سر به سر چو طلا می رسد ز راه

پُر می شود فضای دل از عطر عاشقی
لَا تَقْنَطوا بر اهلِ خطا می رسد ز راه

بس کن دگر گناه که گناه سد عاشقی است
الطافِ عاشقانه جدا می رسد ز راه

می ترسم از گناه و امیدم به رحمتش
وقتی که ماهِ خوف و رجا می رسد ز راه

 ماهِ غمِ علی شهِ لولاک می رسد
یعنی که ماهِ اشک و عزا می رسد ز راه

 افطار گر کنی همه دم یادِ لعلِ او
الطافِ سیّدالشهدا می رسد ز راه

گر خوب بندگی کنی ای دل به هر صباح
توفیقِ طوفِ کرب و بلا می رسد ز راه

وقتی به یادِ کرب و بلا بغض می کنی
صدها ملک ز ارض و سما می رسد ز راه

دنیا شود بهشتِ برین شک نکن دمی
وقتی قدومِ شاهِ وفا می رسد ز راه

«عَجِلْ عَلی ظُهُور وَلِیّک » خدای من
پس کی ز کعبه صاحبِ ما می رسد ز راه؟

از آتشت هماره بداغی شود رها
چون شاهِ دین به روز جزا می رسد ز راه

سیروس بداغی

ماه روشن

السلام ای ماه پنهان پشت استهلال ما
ما به دنبال تو می گردیم و تو دنبال ما

ماهِ پیدا، ماه پنهان، ماه روشن، ماه گم
رؤیت این ماه یعنی نامه اعمال ما

خاصه این شب ها که ابر و باد و باران با من است
خاصه این شب ها که تعریفی ندارد حال ما

کاش در تقدیر ما باشد همه شب های قدر
کاش حَوِّل حالَنایی تر شود احوال ما

این سحرها در زلال ربّنا گم می شویم
این سحرها آسمان گم می شود در بال ما

ما به استقبال ماه از خویش تا بیرون زدیم
ماه با پای خودش آمد به استقبال ما

گوشه  چشمی به ما بنمای ای ابرو هلال
تا همه خورشید گردد روزی امسال ما

علیرضا قزوه

مهمان الهی

مهمان شدن به خوان شما مزّه می دهد
افطار و لقمه نان شما مزّه می دهد

در هر سحر دعای فرج بر لبم نشست
این العجل به جان شما مزّه می دهد

قرآن پشت پرده بخوان سوره ای که وحی
با لهجه و بیان شما مزّه می دهد

هر چند خواب روزه مؤمن عبادت است
رویا پر از نشان شما مزّه می دهد

بر سفره سحر که نبودم نماز صبح
بیدار کن تکان شما مزّه می دهد

تعجیل کن بیا که شب قدر می رسد
احیاء چه با دهان شما مزّه می دهد

ای کاش تو اقامه کنی این نماز عید
قد قامت و اذان شما مزّه می دهد

حسین ایمانی

آمده شهر صیام

آمد شهر صیام، سنجق سلطان رسید
دست بدار از طعام مایده جان رسید

جان ز قطعیت برست، دست طبیعت ببست
قلب ضلالت شکست لشکر ایمان رسید

لشکر «والعادیات» دست به یغما نهاد
ز آتش «و الموریات» نفس به افغان رسید

البقره راست بود موسی عمران نمود
مرده از و زنده شد چونک به قربان رسید

روزه چون قربان ماست زندگی جان ماست
تن همه قربان کنیم جان چون به مهمان رسید

صبر چو ابریست خوش، حکمت بارد ازو
زانک چنین ماه صبر بود که قرآن رسید

همه مهمان خداوند کریم

رمزها در رمضان است، خدا می داند
برتر از فهم و گمان است، خدا می داند

لیلة القدر، کدامین شب این ماه خداست؟
چه شبی برتر از آن است، خدا می داند

هر شبی توبه کنیم از گنه و پاک شویم
لیلة القدر، همان است، خدا می داند

موسم بندگی چشم و زبان و گوش است
نه همین صوم دهان است، خدا می داند

گر نباشد همه اعضای تو تسلیم خدا
روزه ات صرفه ی نان است، خدا می داند

بار عام و همه مهمان خداوند کریم
ماه آزادی جان است، خدا می داند

سبط اکبر که در این مه متولد گردید
رمز حسن رمضان است، خدا می داند

زین مه نیمه مه، ماه خدا کامل شد
عید شادی جهان است، خدا می داند

میزبان است خدا، در مه میلاد حسن
رمز این نکته نهان است، خدا می داند

کرمش مایه امید گنه کاران شد
یا حسن، ورد حسان است، خدا می داند

حسان

باز ماه رمضان آمد و بر بام فلک

آنکه از فرط گنه ناله کند زار کجاست؟
آنکه زاغیار برد شکوه بر یار کجاست

باز ماه رمضان آمد و بر بام فلک
می زند بانگ منادی که گنه کار کجاست

سفره رنگین و خدا چشم به راه من و توست
تاکه معلوم شود طالب دیدار کجاست

بار عام است خدا را به ضیافت بشتاب
تا نگوئی که در رحمت دادار کجاست

مرغ شب نیمه شب دیده به ره می گوید
سوز دل ساز بود دیده بیدار کجاست

ماه رحمت بود ای ابر خطا پوش ببار
تا نگویند که آن وعده ایثار کجاست

حق به کان کرمش طرفه متاعی دارد
در و دیوار زند داد خریدار کجاست

آن خدائی که رحیم است و کریم است و غفور
گوید ای سوته دلان عاشق دلدار کجاست

من ژولیده به آوای جلی می گویم
آنکه با توبه ستاند سپر نار کجاست

ژولیده نیشابوری

پهن شد سفره روزه

پهن شد سفره احسان، همه را بخشیدی
باز با لطف فروان همه را بخشیدی

ابر وقتی که ببارد همه جا می بارد
رحمتت ریخت و یکسان همه را بخشیدی

گفته بودند به ما سخت نمی گیری تو
همه دیدیم چه آسان همه را بخشیدی

یک نفر توبه کند با همه خو می گیری
یک نفر گشت پشیمان همه را بخشیدی

پس گنهکاری امروز مرا نیز ببخش
تو که ایام قدیم، آن همه را بخشیدی

حیف از ماه تو که خرج گناهان بشود
تو همان نیمه شعبان همه را بخشیدی

داشت کارم گره می خورد ولی تا گفتم:
جان آقای خراسان همه را بخشیدی

بی سبب نیست شب جمعه شب رحمت شد
مادری گفت حسین جان همه را بخشیدی

علی اکبر لطیفیان

بوی روزه و رمضان

رمضان بوی مناجات و دعا می آید
عطر تسبیح و صدای شهدا می آید

گوشه چشم من امروز سحر، تر شده است
آبرو باز به کابین گدا می آید

دیده کور به اشک سحری روشن شد
بوی پیراهن یوسف ز کجا می آید؟

کاش آماده مهمانیتان می بودم
به سر سفره کسی بی سر و پا می آید

خاطر حضرت ارباب بیا عفوم کن
که فقط بخشش و رحمت به شما می آید

هر سحر مثل محرم دل من می گیرد
باز عطر حرم کرب و بلا می آید

لب من زخم شده از عطش اما به فدات
یادم از چوب و لب و طشت طلا می آید

محسن حنیفی

روزه هنگام سوال است و دعا
پر زدن با بال همت تا خدا

شهر یک رنگی و بی آلایشی
ماه تقصیر و گنه فرسایشی

روزه یعنی نفس خود پاک کن
قلب ابلیس درونت چاک کن

راه پرواز است سوی آسمان
ماه گردیدن بسان عاشقان

امشب طلب عشق زِدلدار کنیم
شیطان رجیم را سر دار کنیم

امر فرجش اگر مهیا باشد
این ماه کنار یار افطار کنیم

ماه صیام، ماه خداوند ذوالعطی است
ماه وفور فیض و کرامات کبریاست

ماه صعود روح به اوج فضیلت است
ماه نزول مائده رحمت خداست

بر هر نفست اشاره دارد رمضان
بر عشق و عطش نظاره دارد رمضان

در ظلمت بیکرانه شبهامان
دریا دریا ستاره دارد رمضان

ماه رحمت شده پیدا لکَ لبّیک خدا
«استجابت» شده معنا لکَ لبّیک خدا

ماه ها در پی ماه رمضانت بودیم
شد روا حاجت ماها لکَ لبّیک خدا

آمد رمضان ز خواب غفلت برخیز
گل کرد سپیده سعادت، برخیز

بشکاف فلک را و چو حافظ، سرمست
طرحی دگر انداز و ز عادت برخیز

ماه برکت زِ آسمان می آید
صوت خوش قرآن و اذان می آید

تبریک به مؤمنینِ عاشق پیشه
تبریک، بهار رمضان می آید

ای روزه دارِ

جنسِ تَرَک ها روی لب ها فرق دارد
لب های ما با لَعْلِ آقا فرق دارد

ما پای سفره آبْ می نوشیم آری
پس روضه ها با روزه ما فرق دارد

لب تشنه ایم اما نَه در بینِ بیابان
حتماً عطش در حُرمِ صحرا فرق دارد

آتش اگر افتاده بر جان و تن ما
لب تشنه جنگیدن خدایا فرق دارد

لب تشنه و زخمی به میدان رفت ارباب
وقتِ عطش سینه زدن ها فرق دارد

هربار می افتاد می گفتند حمله
آیا غمَش با داغ زهرا فرق دارد

ای روزه دارِ روضه خوانْ اشک من و تو
روزی که برگردد آقا فرق دارد

 حسین ایمانی

عطر رمضان ریخت به کاشانه ما

عشق آمد و کوفت بر در خانه ما
عطر رمضان ریخت به کاشانه ما

هر روز به افطار عطش خواندمان
بر سفره مهر خویش جانانه ما

محمدرضا سهرابی نژاد

ماهی که فضیلتش فزون از صد ماه
از راه رسید مثل خورشید پگاه

برخیز و بگو به پیشواز رمضان
لا حول و لا قوه الا بالله

کامران شرفشاهی

رمضان خوش آمدی من به تو عادت دارم
از تو با نغمه‌ی پرسوز شفاعت دارم

گرچه دیری است خدا رفته زیاد دل من
من به ایام خدا ولی ارادت دارم

باز امشب حق صدایم کرده است
وارد مهمان سرایم کرده است

با همه نقصی که در من بوده است
باز هم او دعوتم بنموده است

ماه رمضان شد، مى و میخانه بر افتاد
عشق و طرب و باده، به وقت سحر افتاد

افطار به می‌کرد برم پیر خرابات
گفتم که تو را روزه، به برگ و ثمر افتاد

با باده، وضو گیر که در مذهب رندان
در حضرت حق این عملت بارور افتاد

ماه رمضان آمد و تمرین صبوری
هنگام دعای سحر و رزق سحوری

برخیز که از قافله راز نمانیم
حیف است نیابیم در این جمع حضوری

نوروز دل مومن، ماه رمضان آمد
آن شوق ز جان رفته برگشته به جان آمد

آریم دمی تا یاد از فصل خزان خود
این ماه بهارستان هنگام خزان آمد

چون سیلی آگاهی بر گوش گران ما
این ماه دل آگاهی چون بانگ اذان آمد

تا عقل به کار آرد، تا عشق به بار آرد
گویا که چو «بسم الله» از دل به زبان آمد

شیرینی ناتکرار دارد همه اوقاتش
این ساعت ناتکرار تکرار چه سان آمد

پیغام خدا آید از بهر پیمبرها
پیغام خدا این دم بهر همگان آمد

دلا در روزه مهمان خدایی
طعام آسمانی را سزایی

در این مه چون در دوزخ ببندی
هزاران در ز جنت برگشایی

مولانا

روزه داران ای خوشا بر حالتان
عرشیان در حسرت اقبالتان

روزه تکلیفی برای انبیاست
در کلاس بندگی این فخر ماست

شان هر امت نباشد این مقام
مسلمین پس بر شما بادا سلام

صف به صف آید ملائک سوی تان
تا که لذت ها برند از بوی تان

روزه دار و به دیگران بخوران
نه مخور روز و شب شکم بدران

با چنان خوردن و چنان آروق
کی بری رفت جان سوی عیوق

بس که شب نای و لب بجنبانی
روز مانند نای انبانی

تو شکم بوده ای از آنی سست
جان و دل باش تا که باشی چست

روده پیچ پیچ را چه کنی
ای کم از هیچ هیچ را چه کنی

تو ز کم خواری و ز کم خوابی
یا بی ار زان که دولتی یابی

اوحدی مراغه ای

روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است
آری افطار رطب در رمضان مستحب است

روز ماه رمضان زلف میفشان که فقیه
بخورد روزه خود را به گمانش که شب است

عباس صبوحی

در قد و اندازه ی امساک نیست
چرب و شیرین سفره های زندگی

دست های آسمان باور نکرد
کاسه های خالی از درماندگی

با سوالی بی جوابم کرده است:
بی عطش اظهار فضل و بندگی؟

کاش از سر می گرفتم باز هم
ختم بازی، اول بازندگی!

شاید این رسم تهیدستی نبود
چاره ی حوای بعد از راندگی

شاید از آدم نبودن مانده ام
خسته ام از هر چه بوی ماندگی

مینا اروجلو

ندیده ای که بسوزد بهار در آتش؟
رسیده جان به لبم روی دار در آتش

منم که در عطش جرعه ای ز دریایت
کشیده ام همه عمر انتظار در آتش

مرا به سفره افطار عشق مهمان کن
مرا که سوخته ام روزه دار در آتش

مخواه دیگر از این بی نشان بی شب و روز
از این شکسته دل بی قرار در آتش

قلندرانه بخواند ترانه بر سر دار
سیاوشانه برقصد سوار در آتش

به گوش باد بگو رودها بپاخیزند
که سوخت دختر دریا تبار در آتش

امین

یاس چکیده ست میان حیاط
پر شده از زمزمه ها گوش شب

خواب نشسته ست لب پنجره
ماه خزیده ست در آغوش شب

پهن شده سفره ما باز هم
پر زده چشمان من از شهر خواب

نان و غذا چیده شده توی ظرف
آن طرفش عاطفه و ظرف آب

سفره ما بوی خدا می دهد
بوی گل باغچه و جانماز

چادر آبی به سر مادرم
پر شده از زمزمه های نماز

باز پدر غرق دعای سحر
غنچه تسبیح گرفته به دست

رودابه حمزه ای

روزه و سحر

ای که از سوز تو پیداست تمنای حسین
«روزه یعنی عطش و روضه لب های حسین»

روزه یعنی که به تکبیرة الاحرام سحر
قصد قربت کنی از مسجد الاقصای حسین

روزه چون «حر» به کنار آمدن از راه خطاست
چشم پوشیدنِ از غیر و تماشای حسین

این «حبیب» است که یک روزه به دست آورده ست
سندِ دیدن محبوب به امضای حسین

روزه یعنی که بخواهی به دعای شب قدر
شوق پیوستنِ یک قطره به دریای حسین

روزه یعنی که به صحرای بلا، جام به دست
آب بردن به سوی خیمه گل های حسین

روزه یعنی که توقف به لب شط فرات
اقتدا کردنِ سی روز به سقای حسین

وقت افطار شد ای سوخته در آتش دل
«روزه یعنی عطش و روضه لب های حسین»

غفورزاده

رحمت سحرگاه

تسنیم دعای سحر و عطر اذان است
این مائده، این ماه مبارک، رمضان است

این سفره رحمت که سحرگاه به پا شد
آغاز بهاری ست که آرامش جان است

ماهی ست که قدرش به شب قدر شبیه است
ماهی ست که قدرش چو شب قدر نهان است

این ماه اگر رخ بنماید همه روز است
پیداست درخشندگی اش گر چه نهان است

«در حسرت دیدار تو آواره ترینم»
ای ماه که تصویر تو در آب روان است

«وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی»
وقتی که جهان بی تو در این خواب گران است

ای ماه مبارک، رمضان، ماه درخشان
آرامش تو ناب ترین حس جهان است

ضیافت کریم ها که بی گدا نمی شود

اگر بناست رحمت کسی به ما کمک کند
خدا کند که زودتر خود خدا کمک کند

ضیافت کریم ها که بی گدا نمی شود
کرم کن و بگو کسی به این گدا کمک کند

من اشتباه کردم ولی مرا رها نکن
بجز تو کیست که به این بی سر و پا کمک کند

گناه کردنم به آبروی من لگد زده
به این بدون آبرو کسی چرا کمک کند؟

اگر هوار میزنم، اگر که جار می زنم
میان راه مانده ام یکی مرا کمک کند

نگو که تحبس الدعا شدم نگو رها شدم
بگو چه حربه ای به من بجز دعا کمک کند

برای من که قبح غفلت و گناه ریخته
حیا بهترین دواست به من حیا کمک کند

بیا مرا درست کن بیا ضرر نمی کنی
نمی شود خدا همش به خوب ها کمک کند

به هر کجا که میروم ضمانتم نمی کنند
به طوس می روم مگر امام رضا کمک کند

اگر که خورده کار من گره؛ گره گشا که هست
به عاشقان، رقیه گره گشا کمک کند

چقدر تا دم سحر سر بریده پدر
به دختر سه ساله روی نیزه ها کمک کند

ز ناقه زجر لعنتی مرا ز مو بلند کرد
به دختر تو عمه به زیر چکمه ها کمک کند

حمید رمی

ماهِ مهمانیِ حق

رمضان است رفیقان! همه بیدار شویم
همه بیدار در این فرصتِ سرشار شویم

زیر سنگینی اعمالِ پریشان مُردیم
رمضان است، بیایید سبک بار شویم

می توانیم در این ماه به قرآن برسیم
می توانیم در این ماه، علی وار شویم

ماهِ مهمانیِ حقّ است، بیایید همه
تا نمک خوردهٔ این سفره افطار شویم

چشم ها را بتکانیم در این ماهِ زلال
با دو آیینه همه راهیِ دیدار شویم

سِرِّ سی جزء به سی روز فرو می آید
هان! رفیقان! همه آیینه ٔ اسرار شویم

یازده ماه گذشت و خبر از عشق نشد
با خداوند، در این ماه مگر یار شویم

رمضان است رفیقان! همه بیدار شویم
همه بیدار در این فرصتِ سرشار شویم

مرتضی امیری اسفندقه

 

کلمات کلیدی
روزه  |  ماه رمضان  |  شعر آئینی  | 
لینک کوتاه :  
نویسنده : ابوالفضل تاریخ : 1402/12/24

مرسی از شاعران که این کار را انجام دادند

نویسنده : حسن تاریخ : 1402/12/21

سلام بر شما🌱 هزار ماشاء الله به همتتون❤️ الله قوت😊 تشکر تشکر🌷🌷🌷🌷🌷